محل تبلیغات شما

یه دوستی داشتم سالها پیش تو مدرسه همکلاس بودیم بعدش تو دانشگاه با نازی هم دانشکده ای شد و هر از گاهی نازی برام میگفت مثلا مهسا چادری شده، مهسا مامانش خیلی حساسه و نمیذاره راحت با دوس پسرش بیرون بره. یا هی میگفت باز مهسا رو دیدم گفت با پسره واسه صدمین بار کات کرده. اینجوری شد که فالوش کردم تو اینستا. چند ماه پیش بود که یهو عکس عقدشو گذاشت خیلی راحت بدون حجاب عکسشو گذاشت خیلی تعجب کردم اینکه چادری سفت و سخت بود! بعد تو استوریاش دیدم یه پا داف شده خخخ چادرشو برداشته کلا. خیلی تعجب کردم. بعد کم کم تعجبم شدت گرفت و همچنین حسرتم. واسه مناسبت هایی مثل عید قدیر و عید قربان و اینا خیلی قشنگ لباس باز میپوشید و ارایش میکرد و با نامزدش و خانواده نامزدش و پدر و مادر خودش تو خونشون عکس دسته جمعی میگرفتن با کلی خرید هایی که رو زمین چیده شده بود. الانم صبحی چشامو وا کردم دیدم تو اینستا یه فیلم گذاشته عین این پیج های معروف ادای سورپرایز درآوردن مهسا وشوهرش از در وارد میشن خونه مادرشوهرش مهسا مثلا خبر نداره تولدشه :/ یهو همه دست و جیغ واهنگ و مهسا ذوق میکنه. حالا کاری ندارم به این اداهای مسخره و اینکه چقدر قصد خودنمایی داشت با گذاشتن این پست. ولی خداییش حسودیم شد به شادیشون به جمع بودنشون به اینکه تو هر مناسبت پسره کلی واسش خرج میکنه من انقدر با وضع مالی خراب خانواده آقا مواجه شدم این چیزا واسم شده حسرت. اصلا اونا نمیتونن واسه من تولد بگیرن :( نه خانواده اونا نه خانواده ما همچینن روحیه شادی ندارن و اهل این کارا نیستن. میبینی چه چیزای کوچیک شده حسرتم؟ شاید یه هرکی بگم بخنده بهم. شاید عقده ای که میگن همینه. میگن فلانی عقده ایه. منم عقده ای شدم لابد :)

این مهسا دماغش عین من بود قوز داشت ولی پارسال یعنی قبل ازدواجش عمل کرد چققققدر حسرت خوردم خدا میدونه. خیلییی عالی شده. اصلا شبیه عملی ها نیست. عکسای قبل عملش تو پیج یکی از دوستامون بود دقت میکردم چقد اونجا مثل من بی اعتماد به نفس عکس انداخته کاملا بی لبخند و بی روح. ولی حالا راحت میخنده تو عکسا. لبخند میزنه اعتماد به نفس داره.واقعا خوشبحالش. کاش منم میتونستم عمل کنم :(((( هیچوقت دوست ندارم کسی ازم عکس بگیره چون خیلی بد میوفتم و حالم بد میشه

ببین به چه روزی افتادیم؟ ؟

اون پیج معروف نفیسه سادات سه سال از من بزرگتره و مشغول بزرگ کردن بچشه فارغ از این فکر های الکی. چقدر دلم میخواست جای اون باشم. چند روز پیش یه پستی گذاشت نوشت نصف شب یهو بیدار میشم و میفهمم بچم گشنشه باید شیرش بدم. از گز گز سینه هام میفهمم گشنشه. یعنی عاشق این جمله شدم :| من کی گز گز میکنمممم خدایاااا، مگه چیز بدی ازت میخوام؟ بده میخوام یکی از بنده هات بشه کل وجودم؟ کی میشه منم شیر بدم این لذت رو بچشم.

 

خدایا دور کن شیاطین را از دنیای کوچک مجازی ام

لذت خواب کنار بخاری کوچولوم

هیجان خونم برای استاد

تو ,مهسا ,گز ,خیلی ,یه ,خانواده ,گز گز ,خیلی تعجب ,گذاشت خیلی ,تعجب کردم ,گز سینه

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

تکنولوژی و سینما زندگینامه امام رضا(ع)