محل تبلیغات شما

اقا پریشب بود خالم پیام داد استادت تو اخبار صحبت می‌کرد فردا تکرارشو نگا کن وای کلی ذوق کردم فردا صبحش یعنی دیروز رفتم حموم، باورتون میشه ساعت بردم با خودم؟ ساعت بردم تا اطلاع داشته باشم و تا ساعت 12 از حموم بیرون بیام. ده دیقه به 12 خارج شدم و پریدم جلو تی وی. گوشی تو دستم منتظر اخبار بودم بععععله تصویر آقا ظاهر شد داشت توضیح میداد یه چیزی رو منم عکسشو گرفتم. از اینور مامان هم با ذوق نگاش میکرد. یعنی من انقد از این بشر تو خونه تعریف کردم و لاو تردم دیگه همه عاشقش شدن خخخ به جز فاطییی، فاطی تقریبا متنفره از استاد. چون معتقده اینم مثل اون مشاور دیوث، دیوثه! منم تقریبا موافقم باهاش ولی مسله همینجاست که من بااینکه میدونم این استاد هم به احتمال قوی دیوثه ولی دوسش دارم بازم. واقعا نمیدونم چرا. حالا عکسشو گرفتم و ذوقشو کردم و اینا. اومدم عکسشو واسه خودش فرستادم برگشت یه حرف عاشقانه نوشت و من از هیجان یه سیلی به خودم زدم طبق معمول بععد همین. باز در روزهایی قرار دارم که هیجان خونم واسه استاد زیاده.

امروز مادربزرگ اینا میخواستن حلوا درست کنن. منم رفتم من و خالم داشتیم درستش میکردیم و همش میزدیم و مامان میگفت حاجتاتونو بخواید از امام حسین. باورتون میشه من دیگه حاجتی نداشتم؟ میدونی چقد سخته اینکه هیچ آرزویی نداشته باشی؟ یعنی ارزویی برات نمونده باشهخیلی سخته خیلی :(

شنبه پری مراسم اربعین داره و من نمیدونم موهامو چه شکلی درست کنم.

خدایا دور کن شیاطین را از دنیای کوچک مجازی ام

لذت خواب کنار بخاری کوچولوم

هیجان خونم برای استاد

استاد ,ساعت ,هیجان ,یه ,تو ,عکسشو ,ساعت بردم ,و من ,عکسشو گرفتم ,هیجان خونم ,باورتون میشه

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها